دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
شعر حماسی
|
|
خوشا دمی که به غیرت غرور برخیزد
|
|
|
|
|
هشدار که آرامشِ ما را نخراشی
|
|
|
|
|
شخصیت های خاکستری داستانهایم...
|
|
|
|
|
با ما چه می کند غم ویرانی وطن
با خون دل به فصل خزان ایستاده ایم
|
|
|
|
|
این اشک من است و غزهی آزاده
|
|
|
|
|
شعر تویی چشم و چراغ بهار
کشتهٔ گمگشتهٔ قایقسوار
شعر بلندی تو به بالای روز
شمع شبی، شعلهور و غر
|
|
|
|
|
من زادهِ سرزمینِ بی سامانم
خاکی که گرفته گوشه ی دامانم
|
|
|
|
|
بُرون شو از عبثِ «مازِ» گربه رقصان ها
نَرَقص با طربِ سازِ گربه رقصان ها
|
|
|
|
|
1
چون نیلوفری از دل مرداب
به هوای تازه و خورشید سر کشید
که حلاجش گفتند.
|
|
|
|
|
من همه پلهای پشت سر دگر ویران کنم
خانه از کفتار خالی بیشه ی شیران کنم
|
|
|
|
|
در غروبی تاریک نشسته بودم.
غرق در افکار.
دلشکسته از گذشته،
دلخوش به آینده.
تکیه کرده به سرو تنها
|
|
|
|
|
میگذشتم از کنار آتشکدهی خاک خورده،
از این زیگورات اجدادی،
یادآور شکوه باستانی،
از میان دریاچه خ
|
|
|
|
|
ذهنها درگیر دامی ،خوب جان اندیشه کن
فکر فردایی نباشی زیر لاک کشوری
|
|
|
|
|
کنم یاد ز خاطرات خاکریز
بیاد شهیدان لور عزیز
بیاد مردان دلیر و سترگ
مردان مرد ایلات بزرگ
بیا
|
|
|
|
|
آژیر های سرخ برای تو خاطرهست!
|
|
|
|
|
دوشدیدم جبههرااز حمله برکفارمَست
خِیلِگُردانمَستبودنآن جلوسردارمَست
|
|
|
|
|
من اگر دغدغه ام مردم شام و یمن است...
|
|
|
|
|
خاک و خون هوای پر از غبار
توپ تانک صدای رگبار
گناه کودک مظلوم من چیست؟
کودکان جای بازی مشغول سنگ
|
|
|
|
|
ای سلیمان رو نمایان کن که مُلک
باز جولانگاه شیطان ها شده
|
|
|
|
|
وطن یعنی غرور یعنی شکوه آریایی
وطن یعنی اقوام، یعنی کورد، یعنی بختیاری
وطن یعنی بلوچ یعنی خراسان
|
|
|
|
|
رزق جاری چاق و مستم کرده است
|
|
|
|
|
سید علی خامنهای رهبر ایران
فرمود که نابود شود لشکر شیطان
|
|
|
|
|
کار رسانه تحریف حقیقته/جهان بازم تو بدترین وضعیته
|
|
|
|
|
تو دنیایی که محدوده چطور میگی که آزادیم؟
|
|
|
|
|
آزاده باش بجنگ مثل فلسطین
|
|
|
|
|
در حمایت از مردم مظلوم غزّه و فلسطین و محکوم کردن صهیونیست
|
|
|
|
|
من خروش بلند فریادم
نعره بر جان هر چه بیدادم
|
|
|
|
|
آزمایشگاه دنیا را ببین
مدّعی در این میان رسوا شده
|
|
|
|
|
بوی خون کل دنیا را گرفته
کفتار هاری که دنبال طفلی افتاده
صدای مظلومیت در دنیا طنین انداز
و چشمهای
|
|
|
|
|
ای مسلمانها به پا خیزید باهم یکصدا
جمله با اذن خدا
میکنیم آخر سرِ ضحّاک را از تن جدا
جمله با اذ
|
|
|
|
|
تاریخچه ی فلسطین از ابتدا تا کنون، در این شعر به اختصار بیان شده است.
|
|
|
|
|
....توپ افطار.....
مادرم
مگر اذان شده است
گویا ماه رمضان شده است
بابا که صبحانه سیری خورد
مگ
|
|
|
|
|
این شعر پیرامون مهین عزیزمان ایران است.
|
|
|
|
|
روشنی آتش از بلندی ز بلندای دگر مقاومت
|
|
|
|
|
درج کنید نام مرا در صف اول حروف...
|
|
|
|
|
قیام شقایق سرخ
بر پیکر خصم
زخم کاری ست
وطن وادی عشق
نی .....
جای بی بند و باری ست
نهراسیم
|
|
|
|
|
سالیان سال دید دشمن
درونمان برکه ای
محبوس را
کشت حسرت
پیشترفت هایمان
کل اقیانوس را
عزمی
|
|
|
|
|
ای شاه شعر نغز در دیوان افلاک !
سر دفتر کُل جهانِ آفرینش
|
|
|
|
|
به روزگار پر از جنگ مردمان مجاور...
|
|
|
|
|
وطن ای مام من
تو مادری فداکاری
افتخار است که نامی چو ایران داری
در دل خاکت فرزندان با ایمان دا
|
|
|
|
|
گذر ایام است ره خوبان تقدیم گل ،رسم دلیران
|
|
|
|
|
بار دیگر همصدا شدن زنگ ها با مرگ
ماه رفت و باز آرزوی پلنگ ها با مرگ
|
|
|
|
|
مردمان به داد رسید دیوانه ی حیدر شدم
تشنه ی زیارت پادشه نجف شدم
گر بپرسند این علی کیست که دیوانه ش
|
|
|
|
|
همسفردلزده ام تاب توبی تاب من است
|
|
|
|
|
بمناسبت چهلم شهید غیرت حمیدرضا الداغی
|
|
|
|
|
شاهدی بی جان نشسته، مردمانی بی نقاب
گرگ های خون گرفته بی رمق در التهاب
شهرهای خالی از آوازه خوان ه
|
|
|
|
|
در زمان شهادتِ "شهید بابک نوری هِریس" و بعد از انتشار عکس هایش، همه گمان می کردند این جوان زیبا و خو
|
|
|
|
|
شهید امر به معروف و غیرت و اخلاق
چه نسل ها که نشد قصه گویِ الداغی
|
|
|
|
|
قصد چاپ این اثر رو در قالب یک کتابچه دارم. تجربه اولم هستش لطفا برای مراحل چاپ راهنمایی فرمایید.ممنو
|
|
|
|
|
وطن
و تن
ساده است
ایمان
نان آجر نمیکند
کجا خانه می سازید
با سیمان آب و پول
|
|
|
|
|
عشق عشق است چه فرق است حسین یا قاسم
اصل وصل است که زنجیری و دیوانه شوی
|
|
|
|
|
شب بر رخِ مهتاب حسادت کردیم
تا عقده گشودیم و خباثت کردیم
|
|
|
|
|
منم فرزند خاک آریایی
ابر سرباز یک رنگ و خدایی
به دستم یک کمان از جنس آرش
به آن یک بیرق سرخ رها
|
|
|
|
|
کاروان سحر آهسته به شهر می آید
ابر با بغضِ غریبی به سرم می بارد
|
|
|
|
|
روز آغاز جشن مهرگان بود .....
|
|
|
|
|
سرزمینمان شاه راه جهان است
|
|
|
|
|
آیین تو آینه ی ما،ظلم فکن شد
اندیشهِ نابِ تو ندای این وطن شد
|
|
|
|
|
رل وسگدست هرفرمان
مسحورش به دست بازگدایی
|
|
|
|
|
آتش پارس
در مزگت آتروپات ویران
آتشکده ی تخت سلیمان
اسرار زبان سرخ آتش
گردیده به کوه و دشت پنها
|
|
|
|
|
بر دخمه ی داریوش یک شیر
باتیر و کمان و گرز و شمشیر
در سایه ی فر و هر نشسته
تندیس مه و شه جهان گ
|
|
|
مجموع ۵۳۲ پست فعال در ۷ صفحه |